صبر

ساخت وبلاگ

فکر می کنم تنها چیزی که به آن تسلط نسبی دارم ، صبر است. به معنای بهتر وادار ساختن نفسم برای صبر کردن ، به امید این که به طور حتم اوضاع بهتر خواهد شد.
نه! من در همه چیز خوب نیستم!
حماقت کردم، بسیار، بسیار زیاد. باختم، ظلم کردم، ظلم دیدم و دم نزدم 
گذاشتم با تفکرات و نقاط ضعفم بازی کنند و بارها محکم کوبیده شدم به زمین گرم.
ولی صبر کردم، ساختم،
ببین، سوختم و ساختم.
آتش گرفتم، تک تک خشت های تنم ویران شد، مرگ را یکی دوبار از نزدیک دیدم وقتی که می خواستم با دستان خودم جانم را سلب کنم، ولی صبر کردم.
بماند که آدم به شک می افتد، به خدا شک کردم وقتی دوسال تمام رنگ آرامش را ندیدم، خیال راحت نداشتم.
بار دیگر که مرگ در زد، بگویم برو ؟
یا اقرار کنم که فهمیدم هیچ چیز نیست برای صبر کردن!
بیا دستم را بگیر و یکی شویم، که تو آخرین سنگری.

دریای تلخ...
ما را در سایت دریای تلخ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : maryamtsa بازدید : 46 تاريخ : شنبه 4 آبان 1398 ساعت: 11:37