چکیده

ساخت وبلاگ

از لحظه ای که اومدی توی زندگیم، تا لحظه ای که رفتی دست از نوشتن نکشیدم. ولی خب، رفتی و من موندم با مشتی از جمله های بی سر و تهی که کنار تو رقم خورد:

--مگر این که خودکار از صراحت کلام بکاهد--

مانند مخلوطی همگن از آب و الکل
در لحظه ای که الکل به تمامیت خلوص خود نزدیک می شود
و جنون را
بی خبری و سرمستی را
به حدّ اعلای خود می رساند.

اگر از من خواسته می شد که تو را به لقب دیگری صدا کنم، خودت را هنرمند و انگشت هایت را آلات موسیقی می نامیدم. در اوج آشفتگی و بی نظمی، همه چیز با ریتم و ترتیب صورت می گرفت. - در نوعی از چرخه ای تصاعدی - که با هربازدم مقدار معینی به تمنایم اضافه می شد.

Silent shouts, being released rapidly out of throut
The louder I scream, the more mere silence qunquers the room
I can't do this anymore. No one knows what will happen to me if I persue going on.

چون خودت که خوب می دانی عزیز! من که دیگر یک نفر نیستم.

متهم همیشه حاضر در صحنه، گلوله ای خشاب کرد و ماشه را روی گردنم کشید. نویسنده در دم تلف شد و متن ناقص، حین تحریر به یغما رفت.

گرچه خنده هایی داشت به شیرینی قند و نبات، من حسود نمی خواستم با غریبه بخندد!

اتفاق خوب من زمین خورد و حالا با طمأنینه نشسته کنارم. خرامان نگاه می کند و با طنازی شعر می خواند.
آه! در دهانم نچرخید اشاره کنم چقدر زیبایی.

دریای تلخ...
ما را در سایت دریای تلخ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : maryamtsa بازدید : 40 تاريخ : سه شنبه 20 اسفند 1398 ساعت: 21:42