دیروز برای اولین بار نشستم پشت ماشین و وقتی بعد از سه بار خاموش کردن، بابام دوباره ماشین و برگردوند سرجاش تا دوباره امتحان کنم و بفهمم چه پدرصبور و با حوصله ای دارم خداوکیلی. البته بماند که یاد گرفتم و هم ماشین راه افتاد و هم دیگه خاموش نشد :)
پلک راستم به شکل عجیبی شروع کرده پریدن؛ یادمه سال پیش پلک چپم می پرید. پرش پلک من به این صورته که وایمیسه استرس و فشار عصبی و تحمل کنم، ازش رد بشم، خودم و به شرایط وفق بدم و بعد به شکل عجیبی شروع کنه به پریدن :| یه جورایی میگه داداش یادته پوستت کنده شد؟ ها ها، الان می پرم تا بهتر بفهمی.
برچسب : نویسنده : maryamtsa بازدید : 42